
طفل الرضيع
سلام بر علي اصغر (عليه السلام)…
سلام بر لحظه خداحافظي حسين (عليه السلام) با طفل شيرخواره اش…
سلام بر بي تابي علي اصغر(عليه السلام) روي دست هاي پدر … وسلام بر گلوي تشنه اي كه تير سه شعبه را در آغوش كشيد و با خون خودسيراب شد…
تبار و نژاد
فرزند اباعبدالله(عليه السلام) و مادرش رباب دختر امرء
القيس است. وي در مدينه متولد شده است.
زمان پیوستن
فرزند اباعبدالله(عليه السلام) و مادرش رباب دختر امرء
القيس است. وي در مدينه متولد شده است.
سن
حدود يك سال (بيش از ۹ ماه از سن وي گذشته است). برخي تاريخ ولادت وي را ۱۰ رجب سال ۶۰ هجري دانسته اند.
خصائل
سرباز كوچك امام(عليه السلام)، پاسخ دهنده و لبيك گوي غربت اباعبدالله(عليه السلام)، باب الجوائج كربلا.سند مظلوميت عاشورا.
مرحوم حائري مازندراني در كتاب معالي السبطين آورده كه: از بقراط حكيم پرسيدند در ذائقه انسان چه چيزي از مرگ تلخ تر است؟ گفت: تلخ تر از مرگ در ذائقه انسان كريم اين است كه از شخص لئيم حاجتي بخواهد
«فما حال الحسين(عليه السلام) الكريم بن الكريم حين رفع رضيعه علي يديه وطلب له جرعه من الماء من اللؤماء اللعناء أهل الكوفه » پس چگونه بود حال حضرت حسين(عليه السلام)، اين كريم فرزند كريم آن زماني كه كودك شيرخوار خود را روي دو دست بلند كرد و برايش جرعه آب، از كوفيان پست ولعنت شده طلب كرد!
روزي كميت، شاعر معروف عرب به حضور حضرت صادق(عليه السلام) رسيد، حضرت به او فرمود: ياكميت انشدني في جدي الحسين (عليه السلام) كميت! درباره جدما حسين(عليه السلام) شعري بگو: فلما انشد كميت أبياتا في مصيبه الامام(عليه السلام) بكي الإمام(عليه السلام) بكاء شديدا وبكت النسوه و اهل حريمه وصحن في حجراتهن؛ هنگامي كه كميت شعرش را خواند، امام صادق(عليه السلام) به شدت گريه كردند و بانوان واهل خانه نيز در اتاق خودشان ناله زدند و اشك ريختند. اذ خرجت جاريه من خلف السترمن حجرات الحرم وفي يدها طفل صغير رضيع فوضعته في حجر الامام(عليه السلام) فاشتد حينئذ بكاء الامام(عليه السلام) في غايه الاشتداد وعلا صوته الشريف و علت اصوات النساء الطاهرات خلف الأستار من الحجرات در اين زمان بانويي كه كودك شيرخواري به دست داشت از اتاق بيرون آمده و كودك را در دامان امام(عليه السلام) قرارداد، گريه امام(عليه السلام) اين بار بيشتر شده و صداي شريفشان بلند شد و بانوان در خانه نيز به صداي بلند گريستند. ظاهرا منظور از اين كار يادآوري شهادت علي اصغر(عليه السلام) وسنگدلي قاتل وي حرمله بن كاهل اسدي بوده است.
امام سجاد(عليه السلام) دعا كرد كه قاتل علي اصغر(عليه السلام) هرچه زودتر به انتقام وعذاب الهي گرفتار شود.منهال گويد: از كوفه به سفر حج ميرفتم كه خدمت امام سجاد(عليه السلام) رسيدم. امام(عليه السلام) از من پرسيد: آيا حرمله زنده است؟ گفتم: آري، امام ، دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! حرارت آتش و داغي آهن را به او بچشان! وقتي به كوفه بازگشتم و ديداري از مختار كردم، با هم به منطقه كناسه كوفه رفتيم. آنجا بوديم كه حرمله را آوردند و مختار فرمان داد تا دست و پاي او را ببندند و در آتش افكنند و من با ديدن آن صحنه «سبحان الله» گفتم. مختار پرسيد: چرا چنين گفتي؟ جريان نفرين امام سجاد(عليه السلام) را به او گفتم و او به خاطر آن كه دعاي امام به دست او مستجاب شده بود به سجده افتاد.
«حبيب السير: ميرخواند،غياث الدين بن همام الدين الحسين، (۹۴۲ ه )،كتابفروشي خيام.»
بعضي نوشته اند: حرمله خطاب به مختار گفت: مهلت بده تا كارهايي را كه كرده ام بيان كنم و قلبت را بسوزانم: در كربلا من سه تير سه شاخه داشتم كه آنها را زهرآگين ساختمابايكي گلوي علي اصغر را در آغوش حسين(عليه السلام) دريدم. با دومي، قلب حسين(عليه السلام) را هنگامي كه پيراهن خود را بالا زد تا خون پيشانيش را پاك كند هدف قرار دادم و سومين تير را به گلوي عبدالله بن حسن (ع)كه در كنار عمويش حسين(عليه السلام) بود زدم.
حلية الأبرار: سيد هاشم بحراني (۱۱۰۷ ه) دار الكتب العلميه قم.
روضه شب هفتم(صوت)

برادر غلامرضا جلالی
روضه شب هفتم محرم 1398

حاج منصور ارضی
روضه شب هفتم محرم 1399
ذكر مصيبت حضرت علي اصغر (عليه السلام) از زبان حاج آقا مجتبي تهراني ۹۰/۰۹/۱۲ - (۷ محرم ۱۴۳۳)
آن خصوصيتي كه امام حسين(عليه السلام) را در اين حركت مافوق همه ي اولياي خدا كرده، اين است كه پا را از اين هم فراتر گذاشته است! عظمت امام حسين(عليه السلام) اينجا است. حضرت براي برپانگاه داشتن دين، براي حفظ دين من و تو، براي اينكه دين به دست من و تو برسد، كارهايي كرده كه ما بايد درباره آنها فكر كنيم و خجالت بكشيم. حسين(عليه السلام) براي حفظ دين، نه فقط مال و جانش را فدا كرد، بلكه بچه شش ماهه اش را هم براي دين من و تو گذاشت.
امشب مي خواهيم به باب الحوائج كوچكي توسل كنيم كه در ظاهر كوچك است، اما كارهاي بزرگي مي كند. اكثر مقاتل مينويسند يك بچه شيرخواره شش ماهه بوده است. مي نويسند:
«فنظر يمينا وشمالا ولم ير من أصحابه أحدا»؛ وقتي كه حضرت ديد ديگر كسي از اصحابش باقي نمانده، «فتقدم إلي باب الخيمه»؛ آمد كنار در خيمه. «فنادي يا أختاه إيتيني بولدي الرضيع حتي أودعه»؛ فرمود خواهرم، بچه شيرخواره ام را بياور تا با او خداحافظي كنم و به ميدان بروم. مرحوم علامه مجلسي (ره) مي نويسد امام حسين(عليه السلام) اين بچه را برداشت و به سمت سپاه دشمن آمد. حتي حضرت ظاهرش را تغير داده بود و از حالت جنگ خارج شده بود؛ يعني لباس رزم به تن نداشت. در بعضي مقاتل نوشته اند عمامه پيغمبر (صلي اله عليه وآله) را به سربست؛ يعني من نمي خواهم بجنگم. در يك مقتل نوشته است بچه را روي دست گرفته بود و به سمت لشگر مي برد. فرزندش را مقابل آنها آورد و شروع كرد به صحبت كردن اين جملات را مي فرمود: «إن لم ترحموني فارحموا هذا الرضيع»؛ اگر به من رحم نمي كنيد، به اين بچه شيرخواره رحم كنيد. «أما ترونه كيف يتلظي عطشأ». مگر نمي بينيد كه چگونه از تشنگي بي تابي مي كند؟
مي نويسند «فبينما هو يخاطبهم»؛ يعني نگذاشتند حرف حسين(عليه السلام) تمام شود. در همان بين صحبت حسين بود كه «اذ رماه حرمله بن كاهل الأسدي بهم له ثلاث شعب»؛ تير سه شعبه و گلوي بچه شيرخواره… ابومخنف مي نويسد: «فذبح الطفل من الأذن إلي الأذن»… چه كند حسين(عليه السلام)؟!چه مصيبت بزرگي است! آن قدر به روح حسين(عليه السلام) فشار آمد كه اين جمله را گفت: «هون علي مانزل بي أنه بعين الله» يعني آنچه مصيبتها را آسان مي كند، اين است كه خدا مي بيند كه من چگونه از دين او حفاظت مي كنم.
حالا چگونه برگردد به سمت خيام؟! يك جمله ديگر هم باز از ابومخنف نقل كنم كه در تمام عمرم اين جمله را نگفته ام. ابومخنف مي گويد با يك دست، قنداق راگرفته بود و با يك دست، سري را كه به پوست آويزان بود…
سلام نامه اصحاب سید الشهدا(ع)
عبد الا علی
سلام بر عبد الأعلي بن يزيد كلبي جوان ترين شهيد عاشورائي كوفه :
قاري قرآن مسجد كوفه، همو كه شبانگاهان با لحن خوش آوايش، كلام وحي را آميخته به عشق اهل بيت (ع) در كام جوانان و نوجوانان مي ريخت. سواركار بود و نبردآزموده، صادق بود و بصير، رهبري شبكه ي اطلاعاتي مسلم و هوادارانش با اين جوان ۲۵ ساله بود. او را با محاصره ي همه جانبه دست گير كردند. جلاد ابن زياد آخرين كسي بود كه لحن خوش آواي يا اباعبدالله او را در گورستان كوفه شنيد، پيش از آن كه سر از تنش جدا كند.

بشيربن عمر
سلام بر بشيربن عمر پيروز تاسوعا وشهيد عاشورا :
۵۰ ساله و از اهالي من، به شجاعت، سخنوري، بصيرت در دين و علاقه ي به اهل بيت (عليهم السلام) شهره بود. روز تاسوعا خبر اسارت فرزند ۲۰ ساله اش را آوردند.در ري اسير شده بود. امام(عليه السلام) از او خواست براي آزادي پسرش برگردد. اما بشير سوداي ماندن داشت و شهادت . دستان نوازش امام بر شانه هاي او بود و جريان اشك بر گونه هاي بشير. امام(عليه السلام) به پارچه هايي گرانبها به محمد، ديگر پسر بشير بخشيدند تا براي آزادي برادر تلاش كند، زخم تير و سنگ و نيزه از يك سو و ديدن انبوه كشتگان و جاري خونشان، بشير را به زمين انداخت تا شهيد عاشوراي حسين (عليه السلام) باشد.
ضرغامہ بن مالك تغلبي
سلام بر ضرغامہ بن مالك تغلبي شير در زنجير كربلا :
ضرغام يعني شيرو همين گونه بود. شير مرد جوان ۲۰ ساله از قبيله ي پر افتخار بني تغلب، همانها كه در آغاز بعثت ۱۶ نماينده براي بيت با رسول خدا (صلي الله عليه وآله ) فرستادند و در جمل ,دوشادوش علي(عليه السلام) جنگيدند و در كوفه به حمايت مسلم بن عقيل برخاستند. پس از شهادت مسلم از كوفه گريخته بود و چاره را در پيوستن نمايشي به سپاه عمر سعد يافت. به كربلا كه رسيد درنگ نكرد و به سپاه امام(عليه السلام) پيوست و اينك اشك ضرغامه بود كه به شماره هاي امام(عليه السلام) ميچكيد. در تيرباران صبح عاشورا زخمي شده بود و حالا پس از اقامه ي آخرين نماز عشق به امامت حسين(عليه السلام) به ميدان مي رفت. محاصره اش كردند. تير به بازو، گلو، چشم و بدن. مرگ شير درنخجير كربلا چه شكوهمند بود.
حجاج بن مسروق جعفي
سلام بر حجاج بن مسروق جعفي بلال كاروان كربلا :
۵۰ساله، از اهالي يمن و ساكن كوفه. شيعه ي مخلص اميرمؤمنان(عليه السلام) و دشمن سرسخت بني اميه، سالهاي جواني اش را همراه علي(عليه السلام) در جمل و صفين و نهروان گذرانده بود. از مكه تا كربلا همراه و مؤذن امام(عليه السلام) بود و به اشارت ايشان ارتفاعي برمي گزيد و نغمه اذانش را مي سرود. ظهر عاشورا، به امر امام(عليه السلام) هم آخرين اذانش را گفت. پس از نماز ، اذن گرفت و به ميدان رفت، با ياري خونين به سوي حسين(عليه السلام) بازگشت تا يك بار ديگر سيماي محبوبش را بنگرد. او تنها كسي بود كه مقابل امام(عليه السلام) رجز خواند كه هستي ام فدايت يا حسين(عليه السلام) و ۰۰۰.
گره لبخند او و حسين (عليه السلام) آخرين تصوير دنيايي اش بود.
زهير بن قين پيروز
سلام برزهير بن قين پيروز وادي تزلزل و ترديد :
سخنور وخطيب، صبور در شدائد و رشيد ودلاور. ۶۰ساله واز اهالي يمن. سايه به سايه ي كاروان امام(عليه السلام) همراه خانواده اش مي آمد و خيمه اي مجلل برپا مي كرد اما ترديد داشت وتزلزل. به تشويش همسرش وپس از آمدن پيك امام(عليه السلام) ،انتخاب كرد وحسيني شد.حالا ديگر شيريني روزهاي كودكي و بازي با امام حسين (عليه السلام) در كوچه هاي مدينه را در ذهن مرور مي كرد. روز عاشورا به نصيحت سپاه عمرسعد پرداخت. شمر به سوي او تير انداخت واو نيز پاسخي شايسته داد. حمله ي شمر ويارانش را راي آتش زدن به خيمه هاي حسين (عليه السلام) دفع كرد .ظهر عاشورا جان خود رو سپر نماز امام (عليه السلام) ساخت وعصر عاشورا بر زانوان حسين (عليه السلام) آرام گرفت. امام (عليه السلام) دستي برپيشانيش كشيد و فرمود : خدا قاتلانت را لعنت كند ، همان نسل هاي كه به شكل ميمون وخوك درآمدند.
عبدالرحمن بن عبد رب انصاري خزرجي
سلام بر عبدالرحمن بن عبد رب انصاري خزرجي، رواي حماسه غدير :
در سپاه عمر سعد همه عبدالرحمن را مي شناختند. پيرمردي ۷۰ ساله بود. از اصحاب پيامبر اكرم (صلس الله عليه وآله) و يار مخلص و پاكباز اميرالمومنين(عليه السلام) كه قرآن را از ايشان آموخته بود. سپاهيان عمر سعد مي دانستند كه او رواي روايات زيادي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) است. خودشان روايت غدير را در رحبه از او شنيده بودند. عبدالرحمن در كوفه براي حسين(عليه السلام) از مردم بيعت مي گرفت. بعد خودش را به مكه رساند و همراه با كاروان سيدالشهدا(عليه السلام) راهي كربلا شد. بعد از نماز ظهر عاشورا او اولين كسي بود كه تيرباران سپاه عمر سعد روحش را با روح رسول الله (صلي الله عليه وآله) پيوند زد.
كنانہ بن عتيق تغلبي
سلام بركنانہ بن عتيق تغلبي صحابه شيداي پيامبر (ص) :
۷۰ ساله بود اما هنوز مثل دوران جواني اش غيور و مبارز بود. جوان تر كه بود با پدرش در غزوہ احد و خندق در ركاب رسول الله (صلي الله عليه وآله) شمشير زده بود. در جمل، صفين و نهروان علي(عليه السلام) را تنها نگذاشته بود. دلش با دل اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي تپيد. بعيد بود در دانه پيامبر(صلي الله عليه واله) را در مصاف با ياران شيطان تنها بگذارد. و نگذاشت. شب عاشورا به هر زحمتي بود خودش را به خيمه گاه حسين(عليه السلام) رساند. حبيب به استقبالش رفت. دو پير صميمي و آشنا، ياران ديروز پيامبر(صلي الله عليه واله) و ياوران امروز حسين(عليه السلام) همديگر را در آغوش فشردند. نماز ظهر عاشورا را كه به امامت دردانه پيامبر(صلي الله عليه وآله) خواند، تيرباران س پاه عمرسعد آرزويش را برآورد. تير كه بر سينه اش نشست فرياد زد: «السلام عليك يا رسول الله »
تاريخ تحليلي قيام حضرت سيدالشهدا (ع):
پس از شنيدن خبر شهادت مسلم، امام حسين(عليه السلام) ياران خود را گرد آورد و فرمود: «به نام خداي رحمان رحيم؛ اما بعد: خبري فجيع آمده، كشته شدن مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و عبدالله بن بقطر. شيعيانمان ما را بي ياور گذاشته اند. هر كس از شما ميخواهد باز گردد، باز گردد كه حقي براو نداريم.»
همان، ص ۲۹۸۷
اوضاع كوفه پس از شهادت مسلم ديگر گون است. «كوفه بعد از شهادت مسلم و هاني، رنگ خشونت و استبداد كامل و كنترل شديد را به خود گرفت. ابن زياد كه خطر وجود شيعيان كوفه را با تمام وجود حس كرده بود، دستور داد همه راههاي ورودي و خروجي كوفه را بسته و سر همه پل ها محافظاني گماشته شوند و رفت و آمد افراد را مراقبت كنند. اين اقدام به هدف قطع ارتباط ميان امام حسين(عليه السلام) و شيعيان كوفه و نيز ممانعت از پيوستن شيعيان به امام حسين(عليه السلام) صورت گرفت… ابن زياد دستور داد تا فاصله ميان دروازه شام تا دروازه بصره را مراقبت كرده اجازه ورود و خروج به احدي را ندهند.»
جعفريان، ۱۳۸۳، ص ۴۸۰ و۴۸۱
جلاد صفتي چون ابن زياد كه مسئول سركوب جنبش كوفيان بود؛ حتي عده مشكوكي را در كوفه دستگير و اعدام كرد تا ديگران حساب كار خويش كنند و عبرت بگيرند. حاكمي كه با زور، اجبار، تهديد، تطميع، دروغ و نيرنگ بيعت مي گيرد و به قدرت رسيدنش روال منطقي خود را نپيموده است، طبيعي است كه براي حفظ آن بايد باز هم به تطميع و تهديد متوسل شود، راه ها را ببندد، بر سر گذرگاهها گماشته و پاسبان قرار دهد تا عبور و مرورها را كنترل كند، به زندان اندازد، خون بريزد و اعدام كند تا همچنان بماند.يزيد به ياري خوي قساوت و خون ريزي عبيدالله توانست بيشتر مناطق استراتژيك قلمرو اسلامي كه احتمال تحرك و همراهي با نهضت حسيني را داشتند از حالت عادي خارج كند و جوي كاملا امنيتي بر آن مناطق حاكم سازد تا با كمك سكوت سنگستاني وزير چكمه استبداد اوضاع را آرام جلوه داده و بر اوضاع مسلط شود. اين بود كه رفت و آمدها كنترل مي شد و همه جا شحنگان شب كوچكترين تحركي را رصد مي كردند و كمترين ساز ناكوك و ناهمگون صدا را در نطفه خفه مي كردند و خردك شري را خاموش مي ساختند.
ادامه دارد…
حب الحسین(ع)
فضيلت زيارت سيدالشهدا (عليه السلام) :
قال الصادق (عليه السلام) : لو يعلم زائر الحسين (عليه السلام) ما يدخل علي رسول الله (ص) و ما يصل إليه من الفرح وإلي أمير المؤمنين(ع) و إلي فاطمة(س) والأئمة (ع) و الشهداء منا أهل البيت وما ينقلب به من دعائهم له وماله في ذلك من الثواب في العاجل والآجل والمذخور له عند الله لأحب أن يكون ما ثم داره مابقي وأن زائره ليخرج من رحله فما يقع فيئه علي شيء إلا دعا له فإذا وقعت الشمس عليه أكلت ذنوبه كما نأكل النار الحطب و ما تبقي الشمس عليه من ذنوبه شيئا فينصرف وما عليه ذنب وقد رفع له من الدرجات ما لا يناله المتشحط بدمه في سبيل الله و توكل به ملك يقوم مقامه و يستغفر له حتي يرجع إلي الزيارة أو يمضي ثلاث سنين أو يموت
اگر زائر امام حسين(عليه السلام) مي دانست بواسطه اين زيارت كه چقدر شادي و سرور بر رسول خدا (صلي الله عليه واله) و بر اميرالمؤمنين(عليه السلام) و بر حضرت فاطمه (سلام الله عليها)و به شهدا از ما اهل بيت وارد مي آيد و اگر مي دانست آنچه از دعاي ايشان بواسطه زيارتش هنگاميكه برمي گردد و آنچه را كه از ثواب در همين دنيا و در آخرت خواهد داشت و آنچه را كه براي او پيش خداوند ذخيره شده است، هر آينه دوست مي داشت كه آنجا (كربلا) خانه اش مي بود و همانا زائر امام حسين(عليه السلام) از اين مسافرتش بر مي گردد و گامش بر روي چيزي نمي آيد مگر اينكه براي او دعا مي كند و هنگاميكه خورشيد بر او مي تابد، گناهانش را از بين مي برد، همانطور كه آتش هيزم را از مي سوزاند، خورشيد چيزي از گناهان او باقي نمي گذارند، پس برمي گردد در حاليكه هيچ گناهي بر او نيست و براي او درجاتي رفيع خواهد شد كه كسي كه در خون خود، در راه خدا غوطه ور است بدان نمي رسد و فرشته اي بجاي او موكل خواهد شد و براي او استغفار مي كند، تا اينكه دوباره به زيارت برگردد، يا اينكه ۳ سال بگذرد يا تا وقتي كه بميرد.
كامل الزيارات: ص ۲۹۷-۲۹۸
فضيلت عزاداري سيد الشهدا(عليه السلام) :
قال الرضا عليه السلام: إن بكيت علي الحسين ع حتي تصير دموعك علي خديك غفر الله لك كل ذنب اذنبته صغيرا كان أو كبيرا قليلاكان أو كثيرا
اگر بر، حسين(عليه السلام) آن قدر گريه كني كه اشكهايت بر چهره ات جاري شود، خداوند همه گناهانت را كه مرتكب شده اي مي آمرزد، كوچك باشد يا بزرگ، كم باشد يا زياد.
الأمالي (للصدوق): ص ۱۳۰
مراقبات ماه محرم از لسان ميرزا جواد آقاملكي تبريزي :
در دهه اول، هر روز امام حسين (عليه السلام)؛ را با زيارت عاشورا زيارت نمايد. و اگر مي تواند مراسم عزاداري آن حضرت را در منزل خود با نيتي خالص برپا نمايد، بايد همين كار را بكند. و اگر نمي تواند، در مساجد يا منازل دوستانش به برپايي اين مراسم كمك كرده و اين مطلب را از مردم بپوشاند تا به اخلاص نزديك شده و از خودنمايي دور شود. و هر روز مقداري از اوقات خود را در مكانهاي عمومي به عزاداري بپردازد.
مواعظ الحسين(ع)
قال الحسين بن علي عليهما السلام: أيها الناس نافسوا في المكارم وسارعوا في المغانم و لا تحتسبوا بمعروف لم تعجلوا
اي مردم در خوبيها با يكديگر رقابت كنيد و در بهره گرفتن از فرصت ها شتاب نماييد و كار نيكي را كه در انجامش شتاب نكرده ايد، به حساب نياوريد.
بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۲۱
مکتب الحسين(ع)

امام خمینی(ره)
یک قطره اشک:
شايد غربزده ها به ما مي گويند كه «ملت گريه» و شايد خودي ها نمي توانند تحمل كنند كه يك قطره اشك مقابل چقدر ثواب است. يك مجلس عزا چقدر ثواب دارد. نتوانند هضم كنند و نتوانند هضم كننده آن چيزهايي كه براي ادعيه ذكر شده است و آن ثوابهايي كه براي دو سطر دعا ذكر شده است. نمي توانند اين را ادراك كنند و هضم كنند. جهت سياسي اين دعاها و اين توجه به خدا و توجه همه مردم را به يك نقطه، اين است كه يك ملت را بسيج مي كند براي يك مقصد اسلامي، مجلس عزانه براي اين است كه گريه كنند براي سيد الشهدا و اجر ببرند – البته اين هم هست و ديگران را اجراخروي نصيب كند- بلكه مهم، آن جنبه سياسي است كه ائمه ما در صدر اسلام نقشه اش را كشيده اند كه تا آخر باشد و آن، اين [كه] اجتماع تحت يك بيرق، اجتماع تحت يك ايده و هيچ چيز نمي تواند اين كار را به مقداري كه عزاي حضرت سيد الشهدا در او تأثير دارد، تأثير بكند.
صحيفه امام: ج ۱۶، ص۳۴۵-۳۴۷
امام خامنه ای
یک قطره اشک:
مقوله ديگري كه به مناسبت محرم قابل بحث است و در اين زمينه كمتر صحبت ميشود و بنده مي خواهم درباره آن، قدري صحبت كنم، مقوله عزاداري حسين بن علي عليه السلام و بركات احياي ذكر عاشوراست. تحقيقا يكي از مهم ترين امتيازات جامعه شيعه بر ديگر جوامع مسلمان، اين است كه جامعه شيعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزي كه موضوع ذكر مصيبت حسين بن علي عليه السلام مطرح شد، چشمه جوشاني از فيض و معنويت در اذهان معتقدين و محبين اهل بيت عليهم السلام جاري گشت. اين چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جريان داشته است؛ بعداز اين هم خواهد داشت و بهانه آن هم يادآوري خاطره عاشوراست.
۱۳۷۰/۰۳/۱۳
شعر
هَل من مُعين...
هَل من مُعين…” شنيدي و ابيات ناب را
دادي به شيوه ي خودت آخر جواب را
اذن شهادت است در اعماق گريه ات
تنها به اين بهانه طلب كردي آب را
مردي شدي براي خودت روي دست من!
دشمن شناخت زبده ترين هم ركاب را
گردن گرفته اي دگر اي نور چشم من!
اي كاش حرمله نزند آفتاب را!
چشم تو باز مانده شبيه لبت علي!
لالاييِ سه شعبه گرفت از تو خواب را!
قنداقه دست و پاي تو را سخت بسته است
زير عبا ادامه بده پيچ و تاب را
هرجاي خيمه گاه، نگاهِ رباب هست!
خواهر! بيا ببر تو ازينجا رباب را
شاعر:
عـارفه دهــقاني
غنچۀ شش ماهه اي كه...
غنچۀ شش ماهه اي كه بار ندارد
چيدنش آنقدر افتخار ندارد
زود خزان شد گلي كه در همه عمرش
تجربۀ ديدن بهار ندارد
كار خودش را براي غربت من كرد
او كه نيازي به كارزار ندارد
تشنۀ يك جرعه بود، تير نمي خواست!
حنجر خشكي كه اختيار ندارد
نازكي اين گلوي سوخته تابِ –
– تير نه! شمشير شعبه دار ندارد!
كار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت
حجم گلوي تو جاي خار ندارد
حداقل كم كنيد هلهله ها را
كشتن شش ماهه كه هوار ندارد
كاش كسي هم به نيزه دار بگويد
نيزه از اين طفل انتظار ندارد
شاعر:
محمدعلي بياباني
بست بر روي سر عمامه...
بست بر روي سر عمامه پيغمبر را
رفت تا بلكه پشيمان بكند لشكر را
من به مهماني تان سوي شما آمده ام
يادتان نيست نوشتيد بيا؟ آمده ام
ننوشتيد بيا كوه فراهم كرديم؟
پشت تو لشكر انبوه فراهم كرديم
ننوشتيد زمين ها همه حاصلخيزند؟
باغ هامان همه دور از نفس پاييزند
ننوشتيد كه ما در دلمان غم داريم؟
در فراواني اين فصل تو را كم داريم
ننوشتيد كه هستيم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لك لبيك ابا عبدالله
حرف هاتان همه از ريشه و بُن و باطل بود
چشمه هاتان همگي از ده بالا گِل بود
باز در آينه، كوفي صفتان رخ دادند
آيه ها را همه با هلهله پاسخ دادند
نيست از چهره آيينه كسي شرمنده
كه شكم ها همه از مال حرام آكنده
بي گمان در صدف خالي شان درّي نيست
بين اين لشكر وامانده دگر حرّي نيست
بي وفايي به رگ و ريشه آن مردم بود
قيمت يوسف زهرا دو سه مَن گندم بود
آي مردم پسر فاطمه ياري مي خواست
فقط از آن همه يك پاسخ آري مي خواست
دشت لبريز شد از جمله هل من ناصر
در سكوتي كه همه مُلك عدم را برداشت
ناگهان كودك شش ماهه علم را برداشت
همه ديدند كه در دشت هماوردي نيست
غير آن كودك گهواره نشين مردي نيست
آيه آيه رجز گريه تلاوت مي كرد
با همان گريه خود غسل شهادت مي كرد
گاه در معركه آن كار دگر بايد كرد
گريه برنده تر از تيغ عمل خواهد كرد
عمق اين مرثيه را مشك و علم مي دانند
داستان را همه اهل حرم مي دانند
بعد عباس دگر آب سراب است سراب..
غير آن اشك كه در چشم رباب است رباب…
مرغِ در بين قفس اين در و آن در مي زد
هي از اين خيمه به آن خيمه زني سر مي زد
آه بانو چه كسي حال تو را مي فهمد؟
علي از فرط عطش سوخت، خدا مي فهمد
مي رسد ناله آن مادر عاشورايي
زير لب زمزمه دارد: پسرم لالايي
كمي آرام كه صحرا پر گرگ است علي
و خداي من و تو نيز بزرگ است علي
كودك من به سلامت سفرت، آهسته
مي روي زير عباي پدرت آهسته
پسرم مي روي آرام و پر از واهمه ام
بيشتر دل نگران پسر فاطمه ام
پسرم شادي اين قوم فراهم نشود
تاري از موي حسين بن علي كم نشود
تير حس كردي اگر سوي پدر مي آيد
كار از دست تو از حلق تو بر مي آيد خطري بود اگر، چاره خودت پيدا كن
قد بكش حنجره ات را سپر بابا كن
شاعر:
سيدحميدرضا برقعي