مراتب شناخت امامان(ع):
شناخت امامان(ع) از جمله فرایضی است که عذر هیچ کس در کوتاهی دربارة آن پذیرفته نیست و منظور از آن، شناخت اسامی ایشان، ایمان به امامت و لزوم فرمان برداری از آن حضرات(ع) است. امام صادق(ع) می فرمایند: «پایین ترین مرتبة شناخت امام آن است که (بدانی) او جایگزین پیامبر ـ جز در مقام نبوت ـ و وارث اوست، و فرمان برداری از او، فرمان برداری خدا و رسولش می باشد.»20 همچنین از آن حضرت روایت شده، که فرمودند: «بداند که او امام شاهد (ناظر) واجب الاطاعه است».21
سدیر می گوید، به حضرت امام باقر(ع) عرض کردم: من دوستداران شما را در حالی که با یکدیگر اختلاف داشتند و گروهی از آنان گروه دیگر را رد می کردند، رها کردم. آن حضرت(ع) فرمودند: «تو را با آنان کاری نباشد، مردم فقط به سه امر موظف اند: شناخت امامان، تسلیم بودن در برابر اوامر ایشان ـ نسبت به آن چه بیان کرده اند ـ ، و مراجعه به آنان در مواردی که اختلاف پیدا می کنند.»22
عیسی بن سری می گوید، به امام صادق(ع) عرض کردم: آن پایه های اسلام را که اگر بدان دست یابم، عملم پاک شده و ناآگاهی ام نسبت به آن چه نمی دانم، ضرری متوجه من نمی کند، برایم بیان فرمایید. امام(ع) فرمودند: «شهادت به لااله الا الله، و محمّد رسول الله(ص)، اقرار به احکام و فرائضی که از جانب خداوند آورده است، ادای حق زکات از اموال، و ولایتی که خداوند عزّوجلّ به آن امر فرموده، ولایت آل محمد(ع). به درستی که رسول خدا(ص) فرمودند: هر کس بمیرد در حالی که امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیت [بی دین] از دنیا رفته است. خداوند متعال می فرماید:
ا أیّها الذّین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم.23
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید، و از پیامبر و اولیای امرتان، نیز اطاعت کنید.
پس [نخستین فرد اولوالامر] علی(ع) است . پس از آن حضرت، حسن، سپس حسین، آنگاه علی بن حسین، سپس محمدبن علی، سپس به همین ترتیب امر (امامت) ادامه می یابد. همانا زمین جز به واسطة امام آرامش نمی یابد و هر کس بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»24
جابربن یزید جعفی می گوید، از جابربن عبدالله انصاری شنیدم که می گفت: هنگامی که خداوند آیة اولوالامر را به پیامبرش ـ حضرت محمد(ص) ـ فرو فرستاد، به ایشان عرض کردم، ای رسول خدا، خدا و رسولش را شناختیم، اما آن اولوالامر که خداوند اطاعت از آنان را با اطاعت از شما قرین نموده ، کیستند؟ آن حضرت(ص) فرمودند: «ای جابر آنان جانشینان من، و امامان مسلمانان، پس از من، هستند. اولین شان علی بن ابی طالب، سپس حسن و حسین، سپس علی بن حسین، سپس محمدبن علی که در تورات معروف به باقر است، و تو ـ ای جابر ـ زمان او را درک خواهی کرد، پس هر گاه با او دیدار کردی، او را از جانب من سلام ده، سپس جعفر بن محمد صادق، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمدبن علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس هم نام و هم کنیه ام، حجت خدا در زمین و بقیةالله در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی است؛ همان کسی که خداوند متعال یاد خود را به وسیلة او در شرق و غرب زمین منتشر خواهد ساخت، همو که از شیعیان و دوستانش چنان پنهان می شود که جز مؤمنی که خداوند قلبش را آزموده است، کسی بر اقرار به امامتش پایدار نمی ماند.»25
در این جا مناسب است خوانندة گرامی را به نکته ای دیگر توجه دهم و آن این که تعداد زیادی از معاصران دوران امام علی(ع)، حقّ امامت آن حضرت را به عنوان امام واجب الاطاعه نمی شناختند. آنان تنها همین قدر می دانستند که او پسر عموی رسول خدا(ص) است؛ در نتیجه به اختلاف میان آن حضرت و دیگران (در امر خلافت) به عنوان اختلاف صاحبان حکومت می نگریستند. لذا از امام باقر(ع) نقل شده است، که فرمودند: «علی بن ابی طالب(ع) نزد شما در عراق با دشمنان می جنگید و اصحابش همراه او بودند، در حالی که جز پنجاه نفر او را به حقّ معرفتش نمی شناختند و حقّ معرفت او، امامتش بود.»26
از جمله معارف لازم، شناخت مظلومیت امامان(ع) و شناخت حقوقی که از ایشان غصب شده است، امام باقر(ع) در این باره می فرمایند: «هر کس ناروا بودن آن چه را که بر ما وارد شده، ظلمی که بر ما روا داشته، حقوقی که از ما غصب گردیده، و مصایبی را که بدان مبتلا شدیم، نشناسد، پس با کسی که آن ها را بر ما وارد ساخته شریک است.»27
همان گونه که ضرورت شناخت نسبت به ایشان امری غیر قابل تردید است، تعمیق معرفت و باقی نماندن به شناخت سطحی نیز از لوازم ایمان به این خاندان می باشد. «مفضل» نقل می کند، روزی بر امام صادق(ع) وارد شدم. آن حضرت به من فرمودند: «آیا [حضرت] محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را با عمق معرفت شناخته ای؟» عرض کردم: سرورم، منظور از عمق معرفت ایشان چیست؟ امام(ع) فرمودند: «ای مفضل، هر کس ایشان را با عمق معرفت بشناسد، دارای ایمان در سنام اعلی ـ بالاترین درجة ایمان ـ است.» عرض کردم: سرورم آن را به من تعلیم فرمایید. امام(ع) فرمودند: «مفضل، آگاه باش که ایشان آن چه را خداوند عزّوجلّ آفریده و پراکنده است می دانستند. آنان کلمة تقوا، خزانه دار آسمان ها و زمین ها، کوه ها، خشکی ها و دریاها، بودند و نسبت به شمار موجودات آسمانی ـ از قبیل ستاره ها و فرشتگان ـ وزن کوه ها، پیمانة آب دریاها، رودها و چشمه ها علم داشتند هیچ برگی نبود که از شاخه اش فرو افتد، مگر این که از آن آگاه بودند. هیچ ذره ای در تاریکی های زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز آن که در «کتاب مبین» آمده است و آن در علم ایشان موجود بود و آن را می دانستند.» مفضل می گوید، عرضه داشتم: سرورم، آگاه شدم و به آن اقرار نمودم و ایمان آوردم. امام(ع) فرمود: «آری، ای مفضل، آری ای تکریم شده، آری ای خوشنود شده، آری ای پاک طینت، پاک شدی و بهشت برای تو و برای هر کس به آن ایمان داشته باشد، مهیا شد.»28
البته برای هیچ یک از افراد بشر دست یابی به شناخت حقیقی و کامل امامان(ع) ممکن نیست. از رسول خدا(ص) روایت شده که به حضرت امام علی(ع) فرمودند: «ای علی، خداوند را کسی غیر از من و تو نشناخت، و مرا کسی غیر از خدا و تو نشناخت، و تو را کسی غیر از خدا و من نشناخت.»29
امام رضا(ع) نیز دراین باره فرمودند:
کیست که امام را بتواند بشناسد یا انتخاب امام برایش ممکن باشد. هیهات، هیهات (بسیار دور است) در این جا فردها گمراه، رؤیاها بی راهه رفته، خردمندان نادان، دیده ها فرو افتاده، حکیمان و ادبا ناتوان و سخن دانان از این که بتوانند یکی از شئون و فضایل امام را توصیف کنند، همگی به عجز و ناتوانی معترف اند. پس چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد، یا مطلبی از امر امام را فهمید، یا جایگزینی که کار او را انجام دهد، برایش پیدا کرد. ممکن نیست؛ چگونه و از کجا؟ خرد بشر کجا، و او کجا؟ کجاست مانندی برای او؟
عارف ولایت مدار، شیخ حافظ رجب برسی نیز چنین گفته است: «چگونه انسان ها [می توانند] علی را بشناسند و از آن [معرفت] آگاهی یابند، در حالی که پیامبر اکرم(ص) که کلامش حقیقت است، راه رسیدن به آن (معرفت) را مسدود اعلام نمود و فرمود: «تو را هیچ کس، جزخدا و من نشناخت و مرا هیچ کس جز خدا و تو نشناخت و خدا را هیچ کس جز من و تو نشناخت» این حدیث صحیح است در حالی که مردم ادعای شناخت خدا و رسولش را می نمایند. صحت این حدیث، دعوی ایشان را باطل می کند؛ چرا که فرض راست بودن مدعای ایشان موجب تکذیب کلام رسول خدا(ص) خواهد بود، در حالی که آن حدیث صادق است و مدعای ایشان در باب شناخت خدا و رسول او، کاذب است.»31
محقق معاصر، سید عادل علوی دربارة موضوع معرفت معتقد است: «معرفت، مفهومی کلی و مشکّک است و مراتب مختلفی ـ طول و عرضی ـ دارد که بر حسب شدت و ضعف، اول بودن و اولویت داشتن و نظایر آن ـ از یکدیگر متمایز می شود. برای تقریب به ذهن نمودن آن، به عنوان مثال ـ شما را به نور حسی توجه می دهم. نور شمع، از جمله ضعیف ترین نورهای زمین، و خورشید از بالاترین نور های آسمان است و بین این دو، درجات مختلفی از نور وجود دارد.
نیز به همین ترتیب دارای سه درجة اصلی: حسی، عقلی و باطنی است که در بین آن ها درجات متعدد دیگری وجود دارد، چنان که شناخت دارای سه مرحلة جلال، جمال، و کمال است. معرفت جلالیه، عبارت از شناخت هر چیز بر اساس حدود و صورت هندسی آن است، مانند: شناسایی کوه از دوردست. معرفت جمالیه عبارت از شناخت هر چیز بر اساس باطن و جوهر آن است، مانند شناسایی کوه از نزدیک آن، معرفت کمالیه عبارت از وقوف یافتن بر هدف یک چیز و غایت آن است، مانند: شناسایی کوه از سوی کسی که در اوج و قله آن باشد و این اقسام در مورد شناخت خداوند، شریعت و اهل بیت(ع) نیز وجود دارد.
معرفت جلالیه اهل بیت(ع) نزد همة مخلوقات موجود است؛ چنان که از حضرت امام هادی(ع) در زیارت جامعه نقل شده است: «… هیچ فرشتة مقرب، پیامبر دارای رسالت، صدیق و شهید، دانا و نادان، پست و والا، مؤمن شایسته و فاجر بدکار، ستمکار معاند و شیطان متمرد و هیچ مخلوقی در [مراتب] میانی آن ها نیست مگر آن که خداوند جلالت امر شما (اهل بیت (ع))، علوّ مقام و بزرگی جایگاه تان را به ایشان شناساند.» در مورد معرفت جمالیه شان باید گفت که آن برای خواص اهل ایمان و تقوا همچون، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، و کمیل بن زیاد است. کسانی که به عنوان اصحاب سرّ اهل بیت(ع) شناخته می شوند.
اما معرفت کمالیه آن حضرات برای هیچ کس غیر از خدا و رسول او میسر و مقدور نیست، چنان که در حدیث پیامبر اکرم(ص) آمده بود: «ای علی، کسی جز خدا و من تو را نشناخت.»32
—————
پی نوشت ها
20. علامه بحرانی، تفسیر البرهان، ج 1، ص 367.
21. کرامات الرضویّه، ج 2، ص 184.
22. الأسرار العلویه، ص 521.
23. سورة نساء (4)، آیة 59.
24. اهل البیت، ص 96.
25. همان، ص 77.
26. الحیاة السیاسیة لإمام الحسین(ع)، ص 140
27. مجلسی، همان، ج 27، ص 55.
28. مجلسی، همان، ج 26، ص117.
29. النورالمبین، ص 23.
30. کلینی، همان، ج 1، ص 201، با استفاده از ترجمة جواد مصطفوی.
31. برسی، حافظ رجب، مشارق انوار الیقیین، ص 112.
32. الإمام الحسین(ع) فی عرش الله، ص 16؛ الدّر الثمین فی عظمة أمیرالمؤمنین، ص 6
{jcomments on}