در اهمّيّت اين رويداد تاريخي، همين اندازه كافي است كه اين واقعۀ تاريخي را صد و ده تن از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده اند.البتّه اين جمله نه به آن معني است كه از آن گروه عظيم، تنها همين افراد، اين حادثه را نقل كرده اند؛ بلكه منظور اين است تنها در كتاب هاي دانشمندان اهل تسنّن، نام صد و ده تن به چشم مي خورد.
در قرن دوّم اسلامي كه عصر تابعان ناميده مي شود، هشتاد و نه تن از آنان به نقل اين حديث پرداخته اند.
راويان حديث غدير، در قرن هاي بعد نيز از علما و دانشمندان اهل تسنّن مي باشند. سيصد و شصت تن از آنها اين حديث را در كتاب هاي خود گردآورده و گروه زيادي به صحّت و استواري سند حديث اعتراف نموده اند.
گروهي تنها به نقل اين حديث اكتفا نكرده، بلكه پيرامون اسناد و مفاد آن مستقلاًّ كتاب هايي نوشته اند.
عجيب اين كه مورّخ بزرگ اسلامي، طبري، كتابي به نام «الولاية في طرق حديث الغدير» نوشته و اين حديث را از هفتاد و پنج طريق از پيامبر نقل كرده است!
ابن عقده كوفي، در رسالۀ «ولايت»، اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است.
ابوبكر محمّد بن عمر بغدادي، معروف به جعابي، اين حديث را از صد و بيست و پنج طريق نقل نموده است.از مشاهير اهل سنت:
احمد بن حنبل شيباني
ابن حجر عسقلاني
جزري شافعي
ابوسعيد سجستاني
امير محمد يمني
نسائي
ابوالعلاء همداني
و ابوالعرفان صبان
اين حديث را به اسناد زيادي(١) نقل كرده اند.
دانشمندان شيعه نيز پيرامون اين واقعه تاريخي، كتاب هاي ارزنده فراواني نگاشته اند و به منابع مهمّ اهل سنّت نيز اشاره كرده اند كه جامع ترين آنها كتاب تاريخي «الغدير» است كه به خامۀ تواناي نويسندۀ نامي اسلامي، علاّمۀ مجاهد، مرحوم آية اللّه اميني نگارش يافته است (در نگارش اين بخش، از آن كتاب استفاده فراواني به عمل آمده).
به هر حال، پيامبر صلي الله عليه و آله پس از نصب اميرمؤمنان علي عليه السلام به عنوان جانشين خود فرمود:
«اي مردم! اكنون فرشتۀ وحي بر من نازل گرديد و اين آيه را آورد:
«اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً(٢)
امروز دين شما را كامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براي شما يگانه آيين انتخاب كرده و پسنديدم.»
در اين موقع صداي تكبير پيامبر صلي الله عليه و آله بلند شد. و فرمود:
«خدا را سپاس مي گذارم كه آيين خود را كامل كرد و نعمت خود را به كمال رسانيد، و از وصايت و ولايت و جانشيني علي پس از من خشنود گشت.»
سپس پيامبر صلي الله عليه و آله از آن نقطۀ مرتفع فرود آمد و به علي عليه السلام فرمود:
«در زير خيمه اي بنشين، تا سران و شخصيّت هاي بارز اسلام با تو بيعت كنند و تبريك گويند».
پيش از همه، شيخين (عمر و ابوبكر) به علي عليه السلام تبريك گفتند و او را مولاي خود خواندند!
حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با كسب اجازه از محضر پيامبر صلي الله عليه و آله، اشعاري سرود و در برابر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خواند، كه ما فقط دوبيت آن را در اينجا نقل مي كنيم كه بسيار گوياست:
فقال لَهُ قم يا عليُّ فانّني رضيتك من بعدي إماماً و هادياً
فمن كنت مولاه فهذا وليّه فكونوا له اتباع صدق موالياً
يعني: «به علي فرمود برخيز كه من تو را براي جانشيني و راهنمايي مردم پس از خويش انتخاب كردم.
هر كس من مولا و سرپرست او هستم علي مولاي او است و شما در حالي كه او را از صميم دل دوست مي داريد، از پيروان او باشيد».(3)
اين حديث از بزرگ ترين شواهد بر فضيلت و برتري امام علي عليه السلام بر تمام صحابۀ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بوده است.
حتّي اميرمؤمنان، در مجلس شوراي خلافت – كه پس از درگذشت خليفۀ دوّم منعقد گرديد(4) – و نيز در دوران خلافت عثمان، و ايّام خلافت خويش؛ به آن احتجاج كرده است.(5)
از اين گذشته، شخصيّت هاي بزرگي مانند حضرت زهرا عليها السلام، همواره به اين حديث در برابر مخالفان ١و منكران مقام والاي علي عليه السلام استدلال كرده اند.(6)
1)-مجموع اين اسناد در جلد اول كتاب نفيس (الغدير ص 152 به بعد)موجود ميباشد كه عموما ازمنابع معروف اهل سنت جمع آوري شده.
2)-مائده/3.
3)- اشعار حسان در منابع متعددي آمده است از جمله: مناقب خوارزمي، ص ۱۳۶؛ نهج الايمان (ابن حجر). ص ۱۱۵؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۴۷؛ فرائد السمطين، ج ۱، ص ۷۳ و ۷۴. الثور المشتعل، ص ۵۶ء المناقب كوثر، ج ۱، ص ۳۶۲ و ۱۱۸| رجوع شود به الغدير، ج ۲، ص ۳۴.
4)- اين احتجاج و به اصطلاح «مناشده» در كتاب هاي: مناقب خوارزمي، ص ۱۵۶. و فرائد السمطين حمويني باب ۵۸. و الدر التنظيم ابن حاتم شامي، و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلاني، ص ۷۵، و امالي ابن عقده، ص 7 و ص ۲۱۲، و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج ۲، ص ۲۸۸، و الاستيعاب ابن عبدالبر، ج ۳، ص ۳۵ و تفسير طبري، ج ۳ ص ۴۱۸ ذيل آيه ۵۵ مائده آمده است.
5)-فرائد السمطين، مسمط اول باب ۵۸. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج ۴، ص ۷۴ء اسد الغابه، ج ۳، ص ۳۲۱، و ج ۵، ص ۲۰۵؛ الاصابه ابن حجر عسقلاني، ج ۴، ص ۳۰۰، و ج ۷، ص ۲۷۴، مسند احمد، ج ۱، ص ۸۴ و ۸۸. البداية و النهاية ابن كثير شامي، ج ۵، ص ۲۱۹، و ج ۷ ص ۳۸۳؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج ۹، ص ۱۰۶؛ سنن نسائي، ج ۵، ص ۱۳۱ و… (الغدير، ج ۱، صفحه .۱۶۳)
6)- اسني المطالب شمس الدين شافعي، طبق نقل سخاوي في الضوء اللامع، ج 9، ص ۲۵۶؛ البدر الطالع شوكاني، ج ۲، ص .۲۹۷ .تاريخ دمشق ابن عساكر، ج ۴۲، ص ۱۸۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج ۲، ص ۲۷۳؛ مناقب علامه حنفي، ص ۱۳۰؛ بلاغات النساء، ص ۷۲ء العقد الفريد، ج ۱، ص ۱۶۲؛ صبح الاعشي، ج ۱، ص ۲۵۹. مروج الذهب ابن مسعود شافعي، ج ۲، ص ۴۹: ينابيع الموده، ص ۴۸۶.
برگرفته از كتاب حديث غدير